Wednesday, December 12, 2007

مزیت و عیب

با کلی زحمت و رنج !! بالاخره قبل از اینکه ظهر بشه خودم را به بانک رسوندم که اعلام دارم دفترچه ام گم شده. یه کاغذ سفید گذاشتن جلوم و گفتن بنویس که گم شده و برو دو هفته ی دیگه بیا ولی اگه می خوای پول برداشت کنی باید کارت شناسایی به عنوان سند بذاری اینجا تا بهت پول بدیم.
منم نامه را نوشتم و بردم پیش آقای رئیس که امضاش کنه و تحویل همون آقای اولی بدم که این وسط یکی دیگه پرسید چه کار داری چون رئیس سرش شلوغ بود. یه نگاهی کرد به نامه ای که نوشته بودم و پرسید خودتون حساب باز کرده بودید؟ گفتم بله!
بعد که خواستم پول برداشت کنم حتی نگفتن یه کارت شناسایی نشون بده که واقعن دنیا هستی یا نه؟! گفت آقای فلانی (همونی که قبل از جناب رئیس نامه را ازم گرفت) می شناسن شما را و نیاز یه چیزی نیست!
نه من این آقاهه را می شناختم و دیده بودم و نه آقاهه منو دیده بوده مسلمن! فقط اسمم را دید و فهمید دختر بابام !! هستم، پول را دادن. دارم فکر می کنم خب یکی دیگه هم می رفت می گفت من دختر بابای دنیا هستم! اصلن چه نیازی بود من صبح زود !! پاشم برم بانک؟!

از اون طرف در سطح شهر دنبال بانک سپه می گشتم و فقط می دونستم بانک مرکزی کجاست و خیلی شلوغ بود. یکی از شعبی هم که می شناختم احتمالن هنوز وارد بانک نشده به بابام مخابره می شد که من دیده شدم!! - امان از ملت فضول! گیرم که منو دیدید، خب چی؟ -
سوار تاکسی شدم و از آقاهه پرسیدم بانک سپه تو این خیابون هست؟ و جلوی بانک پیادم کرد. همینکه وارد شدم با لبخند گنده ی خانم سین مواجه شدم که زن پسرخاله ی بابام هستن !
شماره حسابی که باید پول واریز می کردم تو یکی از sms هام بود. یهو دیدم خانم سین گوشیم را داد به آقاهه که شماره حساب را چک کنه! منم با لبخند و مهربونی گفتم می شه گوشیم را بدید؟ ایشون هم با لبخندی شیطنت آمیز گفتن به خاطر sms هات؟ گفتم نه! قرار بود باهام تماس بگیرن الان!

خوبی فامیل و آشنا اینه که کارت زود راه می افته ولی امت شهید پرور شهر و فامیل هم مطلع می گردند!

1 comments:

Anonymous said...

ما هم تو بوشهر همین دردسر رو داریم ... شهر کوچیکه ... همه هم اشنا
نود درصدشون هم خاله خانباجی و عمه قزیا هستن که به سورت زنجیره ای همه چی بینشون رد و بدل میشه :دی