می گه این نامردا پارسال قرار بود برای من شالگردن ببافن! می گم تب بافتنی شون فروکش کرده! همون یدونه رو بافتن و تعطیل شد. می گه خب تو بباف ! می گم شرمنده، من مدرسه هم می رفتم خودم شال گردن نبافتم، تازه اون موقع نمره هم داشت! برو اینهمه فروشگاه هست، با کلی شال گردن های متنوع. هر کدوم را که دوست داشتی بخر.
می گه نه !! می خوام یکی برام ببافه. چرا هیشکی برای من شال گردن نمی بافه؟ برو یاد بگیر خب.. می گم بی خیال !
می گه به مامانت بگو !
بگم چی؟
بگو یه پسر خوبی هست شرطش اینه یه شالگردن براش ببافم تا بیاد منو بگیره!
می گم گیرم که شال گردن را بافت. بعد باید بیای خواستگاری خب !
می گه اون موقع تو رو در وایسی قرار می گیرم و می یام می گیرمت دیگه. من شالگردن می خوااااااااام !
یارا جانم اگه امکان داره به همسایه ات که در جستجوی همسر بود، بگو یه شال گردن برای این جوون ببافه تا باهاش ازدواج کنه! توقع زیادی هم نداره. فقط شال گردن می خواد.
Thursday, December 13, 2007
به خاطر یک عدد شال گردن
Posted by Donya at 12/13/2007
برچسبها: اگه می تونی منو بگیر
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
4 comments:
دنیا جانم ..حسابی خندیدم .. خره .. این می خواد به بهانه شالگردن بیاد خواستگاری ... عجب کلکیه ... من هم بیام عروسی .. یالله .. منم بیام .. منم دعوت ... تو رو خدا ... من گریه .. من گریه
دنياى عزيزم
اين پستاى جديدمو بيشتر دارم درباره زن و مرد و روابطشون ميذارم، اين قصه تو يه مبحث جديد به پستاى من اضافه كرد
بيچاره خوانندگان وبلاگ من
ميبوسمت عزيزم
حالا یک شالگردن اینقدر مهمه که دل پسر مردمو رو بشکونی.
نکن اینکارو
:)
بایرامعلی
اگه دختر بود من امادگی خودم رو برای بافتن شالگردن اعلام می کردم :دی