به چند نفر زنگ زدم گفتند که گفته اند حتمن کلاسهای 5شنبه و جمعه تشکیل می شود!
باران نمی آمد اینجا ولی ابر بود و سرما و یخ و لغزندگی و بعدتر باران تند و یکریز..
محمدمهدی از دور اشاره کرد برید! نیاین! می پرسم چه خبر شده؟ استاد نیست؟ .. ولی استاد آمده.. هر دو آمده اند. کلاس کارگردانی صبح تشکیل نشده به علت نبودن دانشجو! استاد میم هم برای اینکه به مدیرگروه ثابت کند وقت همه ی مان را بیخودی گرفته و اصرار الکی کرده و آنها را از تهران کشانده اینجا در حالیکه دانشجوها نیستن و نخواهند آمد به دانشجوهای کلاس بعدی - که ما باشیم - گفت بروید و جلوی مدیرگروه آفتابی نشوید.. گفت وای به حال روزی که دانشجو و استاد همدست باشن! آن وقت چه کسی می تواند کلاس را تشکیل بدهد؟
آخرش پیروزی با استاد میم بود که کلاسهای فردا را هم تعطیل کرد و برگشتن تهران.
استاد تاریخ تیارت!! 100 تایی سوال داده دستمان که مثلن لطف کرده و امتحان پایان ترم فقط از همینهاست.. امروز دو ساعت مغز و وقتمان را گرفت و جواب سوالها را در کتاب مشخص کرد! که نتیجه گیری اش می شود غیر از عکسها و زیر نویس ها و چند صفحه ی مقدمه و موخره و منابع، بقیه اش باید خوانده شود!
Thursday, December 18, 2008
Posted by Donya at 12/18/2008
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
2 comments:
khube behetun nagofte kole ketab ro bekhunin :-P
بیچاره استاد که اینقدر دعا میکردید پشت برف بمونه و نیاد بنده خدا خودش باحال بوده :دی