تا آنلاین می شوم.. نه سلامی و نه علیکی.. انگار که یهو بپرد جلو ات.. می گوید: برو وبلاگ رو ببین!
می نویسم چششششششششم و یاهو360 را باز می کنم.. سه تا از عکسهای به قول خودش خل خلیمان را گذاشته آن وسط و زیرش نوشته:
" ما 4 تا خل و دیوونه ای که می بینین هر شنبه، یکشنبه گازشو می گیریم میریم خارج! یعنی خارج از شهر.. البته بگم راهنمای عزیزی هست بینمون (الان نام نمی برم) یه بار از یه شهر دیگه سر در آوردیم.. خیلی خوش می گذره. جاتون خالی.. مخصوصن یه جاهایی باشه مثل اینجا که دنج باشه و کسی نباشه.. یهو مأمورا بریزن اونجا :))..
ما چهار تا برای همیشه! بازم چشم حسودا بترکه ! "
چرا آدم خوشبخت و عاشق نباشد با وجود داشتن دوستان خوب و نازنین؟
توضیح: وبلاگش برای عموم باز نیست.
عنوان این نوشته از متن اصلی کپی شده.
شنبه و یکشنبه تنها روزهای تعطیل من هستند که برمیگردم خانه و قرارهایمان در یکی از این دو روز خواهد بود.
غیر از وظیفه ی هماهنگی قرارها، راهنمای امور خارجه از شهر هم بر عهده ی من ست از بس که بین این جاده ها سرک می کشم :دی
آن جای دنج و بالای کوهی که این بار رفتیم، بالا پایین پریدیم و عکس گرفتیم و خندیدیم و رقصیدیم و خوش گذراندیم.. وقتی سوار ماشین شدیم به قصد رفتن.. ماشین پلیس از راه رسید و خوشبختانه ما دیگر داشتیم می رفتیم و کسی کاری با ما نداشت :دی
و همین چند خطی که میهن نوشته.. کلی داستان و خاطره دارد با خودش..
می نویسم چششششششششم و یاهو360 را باز می کنم.. سه تا از عکسهای به قول خودش خل خلیمان را گذاشته آن وسط و زیرش نوشته:
" ما 4 تا خل و دیوونه ای که می بینین هر شنبه، یکشنبه گازشو می گیریم میریم خارج! یعنی خارج از شهر.. البته بگم راهنمای عزیزی هست بینمون (الان نام نمی برم) یه بار از یه شهر دیگه سر در آوردیم.. خیلی خوش می گذره. جاتون خالی.. مخصوصن یه جاهایی باشه مثل اینجا که دنج باشه و کسی نباشه.. یهو مأمورا بریزن اونجا :))..
ما چهار تا برای همیشه! بازم چشم حسودا بترکه ! "
چرا آدم خوشبخت و عاشق نباشد با وجود داشتن دوستان خوب و نازنین؟
توضیح: وبلاگش برای عموم باز نیست.
عنوان این نوشته از متن اصلی کپی شده.
شنبه و یکشنبه تنها روزهای تعطیل من هستند که برمیگردم خانه و قرارهایمان در یکی از این دو روز خواهد بود.
غیر از وظیفه ی هماهنگی قرارها، راهنمای امور خارجه از شهر هم بر عهده ی من ست از بس که بین این جاده ها سرک می کشم :دی
آن جای دنج و بالای کوهی که این بار رفتیم، بالا پایین پریدیم و عکس گرفتیم و خندیدیم و رقصیدیم و خوش گذراندیم.. وقتی سوار ماشین شدیم به قصد رفتن.. ماشین پلیس از راه رسید و خوشبختانه ما دیگر داشتیم می رفتیم و کسی کاری با ما نداشت :دی
و همین چند خطی که میهن نوشته.. کلی داستان و خاطره دارد با خودش..
1 comments:
oh yeaah !