آنی تصمیم گرفته یک ماه مرخصی بدون حقوق بگیره و بره یه گوشه کناری و به نوشته هاش سر و سامان بده! هر چقدر هم آه و ناله و داد و بیداد کردم هیچ نتیجه ای نداد! و آنی فقط خندید.
بهش پیشنهاد دادم بیاد دختر ما بشه و من قول می دم باهاش حرف نزنم و فقط دست تکون بدم براش گاهی! ولی گفت نمی شه. شیما هم به این نتیجه رسید حالا که آنی می خواد بره، ما می تونیم بریم و بهش سر بزنیم :دی
به آنی گفتم یادت نره به پاس اینهمه زحمت و رنجی که بهمون می دهی، کتابت را تقدیم کنی به ما و تقدیر به عمل بیاری! می گه اینجوری که داره پیش می ره هر خط کتابم را باید به یکی تقدیم کنم.
گفتم آنی خیلی زشتی، بدی، صدات هم اصلن قشنگ نیست! چرا می خوای بری؟ و اینم جواب نداد. آنی مصمم هست که مرخصی بگیره و یک ماهی بره یه جای دور..
Monday, December 10, 2007
Posted by Donya at 12/10/2007
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
3 comments:
به آنی بگو .. بیاد منو هم با خودش ببره .. قول می دم حرف زیادی نزنم ..
بهش بگو بیاد پیش ما .. مامانم هم یه دختر گیرش میاد ... به اندازه کافی هم دور هست :-P
خیلی بد بود دنیا جونم ... اصلا خوب نشد ... از همون دستور هم بود ... نمی دونم چرا ... یک مزه عجیب غریب می داد ...برای اونها هم چشم
مزاحم می شیم