Thursday, December 13, 2007

به خاطر یک عدد شال گردن

می گه این نامردا پارسال قرار بود برای من شالگردن ببافن! می گم تب بافتنی شون فروکش کرده! همون یدونه رو بافتن و تعطیل شد. می گه خب تو بباف ! می گم شرمنده، من مدرسه هم می رفتم خودم شال گردن نبافتم، تازه اون موقع نمره هم داشت! برو اینهمه فروشگاه هست، با کلی شال گردن های متنوع. هر کدوم را که دوست داشتی بخر.
می گه نه !! می خوام یکی برام ببافه. چرا هیشکی برای من شال گردن نمی بافه؟ برو یاد بگیر خب.. می گم بی خیال !
می گه به مامانت بگو !
بگم چی؟
بگو یه پسر خوبی هست شرطش اینه یه شالگردن براش ببافم تا بیاد منو بگیره!
می گم گیرم که شال گردن را بافت. بعد باید بیای خواستگاری خب !
می گه اون موقع تو رو در وایسی قرار می گیرم و می یام می گیرمت دیگه. من شالگردن می خوااااااااام !

یارا جانم اگه امکان داره به همسایه ات که در جستجوی همسر بود، بگو یه شال گردن برای این جوون ببافه تا باهاش ازدواج کنه! توقع زیادی هم نداره. فقط شال گردن می خواد.

4 comments:

Anonymous said...

دنیا جانم ..حسابی خندیدم .. خره .. این می خواد به بهانه شالگردن بیاد خواستگاری ... عجب کلکیه ... من هم بیام عروسی .. یالله .. منم بیام .. منم دعوت ... تو رو خدا ... من گریه .. من گریه

Anonymous said...

دنياى عزيزم

اين پستاى جديدمو بيشتر دارم درباره زن و مرد و روابطشون ميذارم، اين قصه تو يه مبحث جديد به پستاى من اضافه كرد

بيچاره خوانندگان وبلاگ من

ميبوسمت عزيزم

Anonymous said...

حالا یک شالگردن اینقدر مهمه که دل پسر مردمو رو بشکونی.
نکن اینکارو
:)
بایرامعلی

Anonymous said...

اگه دختر بود من امادگی خودم رو برای بافتن شالگردن اعلام می کردم :دی