خانم همخانه امروز بعدازظهر آمد. تازه فیلم دیدنم تمام شده بود و در تردید بودم اول بروم خرید یا دوش بگیرم که خانم همخانه رسید. گرسنهاش بود. قوطی تن ماهی را انداختم در آب تا گرم شود و رفتم خرید نان. تا دوباره یادم بیاید قرار بود بروم حمام، به مکالمه گذشت و خبررسانی! زیر دوش آب هم هی یادم میآمد این را یادم رفت بگویم، این یکی را هم یادم باشد بگویم و ...
دلم برای زندگی دو نفرهمان تنگ شده بود. برای این لحظههای پرحرفی و دور خودمان گشتنها و هی همدیگر را صدا کردن و حرف زدن و آی یادم رفت اینو بهت بگم و ...
دلم برای این خانه در کنار ِ همخانه تنگ شده بود..
دلم برای زندگی دو نفرهمان تنگ شده بود. برای این لحظههای پرحرفی و دور خودمان گشتنها و هی همدیگر را صدا کردن و حرف زدن و آی یادم رفت اینو بهت بگم و ...
دلم برای این خانه در کنار ِ همخانه تنگ شده بود..
0 comments: