Monday, September 27, 2010

نباید نوشت.. برشی از زندگی‌ات، حتا به وقت ِ 5دقیقه را در معرض عموم در وبلاگت ننویس. - کسی از قبل و بعد ِ آن 5دقیقه چیزی نمی‌دونه ولی هستند آدم‌هایی که به خودشون اجازه‌ی قضاوت در مورد کل 27 سال زندگی‌ات را می‌دن -
یک وقتی به اسم اینکه ما دوستت هستیم، دوستت داریم و حواسمون بهت هست، بر علیه‌ت استفاده می‌شود
یک وقتی هم فکر می‌کنن چون اینجا بالای هزار و اندی روزنوشت و لحظه‌نگاری دارد حتمن تو را خوب می‌شناسن و اجازه دارن قضاوت کنن در موردت..
و سعی می‌کنن به هر شکلی تو را مجبور به خودسانسوری کنن
آخرش هم جوری باهات برخورد می‌شه که احساس گناه و شرم پیدا کنی از این موجودی که هستی. گستاخ و لجام گسیخته .. و حق ِ خودشون می‌دونن صلاح تو را تشخیص بدن و سعی کنن افساری با سانتی‌متر‌های خودشون برات بسازن
ولی
من هیچ شرمی ندارم از اینی که هستم
اینجا را می‌تونید از لیست ِ خوندنی‌هاتون حذف کنید.
بله! من می‌تونم برم تو دفترخاطرات بنویسم ولی لابد دلیلی هست که هیچ وقت دفترخاطرات نداشتم ولی شما هم مجبور نیستید حتمن اینجا را بخونید.

الان هم می‌تونم حدس بزنم کیا شاکی شدن و کیا به هر نحوی سعی می‌کنن رفتار زشتم و این نوشته را بعدن فرو کنن تو چشمم حتا ده سال بعد - البته اگه اون موقع هنوز سلام علیکی با هم داشته باشیم -
من آدم بی شعوری‌ام. خب؟ پس بذارید در تنهایی خودم بپوسم ای آدم‌های مهربان که من هیچ وقت درک درستی از محبت و عشقتون پیدا نکردم

دیشب عصبانی بودم به شدت ولی الان موجود بسیار آرام لبخند به لبی هستم که به خودش می‌گه بیخیال همه. خودت را عشقه :دی

3 comments:

حبیب said...

این خیلی خوبه که از عصبانیت به لبخند رسیدی. اگر به حرف این واون باشه از در خونه نباید بیرون اومد. هیچ نباید گفت هیچ نباید شنید. بهترین کاری که تشخیص میدی درسته رو انجام بده. همیشه

باد لابه لاي برگ ها مي خواند said...

دنيا هرجور هم كه باشد دوست من است. نديده و دور حتا. اما هست. اين كه بعضي با خواندن چهار چيز قضاوت مي كنند هم برمي گردد به خودشان...همان لبخندت را عشق مي باشد... لبخندت را

عسل said...

دقیقا بی خیال همه
همه ی همه
بدون یک استثنا
شاید مهمترین دلیلی که باعث می شه من برعکس تو ناشناس بنویسم همینه که راحت تر بگم بی خیال همه
گرچه وبلاگ من که جز کسانی که از ته دل دوستشون دارم خواننده ای نداره