Wednesday, July 23, 2008

خاطرات پراکنده

خاطراتم در باد پراکنده شده.. سخت گشته نوشتنش. شاید هم تنبلی ست..
می خواستم از روزهای هیجان انگیز اکتشافاتمان با دخترک بنویسم.. از اینکه چه خوب ست همسفر شدن با او و چقدر خوش می گذرد..
لحظه های خوبی بود.. خیلی خوب..

0 comments: