خاطراتم در باد پراکنده شده.. سخت گشته نوشتنش. شاید هم تنبلی ست..
می خواستم از روزهای هیجان انگیز اکتشافاتمان با دخترک بنویسم.. از اینکه چه خوب ست همسفر شدن با او و چقدر خوش می گذرد..
لحظه های خوبی بود.. خیلی خوب..
Wednesday, July 23, 2008
خاطرات پراکنده
Posted by
Donya
at
7/23/2008
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
0 comments: