مگه می شه وقتی تو هستی خوب نبود؟
ماسو یعنی روشنایی ماه
-
اینجا جایی برای نوشتن، نوشتن و نوشتن
برای حرفهای خودم با خودم
-
اینجا جایی برای نوشتن، نوشتن و نوشتن
برای حرفهای خودم با خودم
Link Dump
Blog Archive
-
▼
2008
(504)
-
▼
July
(30)
- اندکی تغییر گاهی لازم ست.. زیاد غرغرو شده ام این ر...
- دلم می خواهد فرار کنم
- مبادا یادم بره
- افسرده شدیم از گرما
- پنج دقیقه مانده به ٣. زنگ می زنم آژانس.. دیر شده م...
- کاش ساکت می شدند
- ورود ممنوع
- خاطرات پراکنده
- می گویم شیمااااااااااااا گِل تمام شده. کلاس بعدی ر...
- چند برش
- خاطرات پراکنده - مسافر
- خاطرات پراکنده - خداحافظ گرما
- خاطرات پراکنده - نوه ی عمه
- رویای رنگی
- مامان و بابا و منا و مینا و شوهرش رفتن کرج، خونه ی...
- تا آخر دنیا یکی بود و یکی نبود
- صبح صدای مادر مثل مشت و لگد بود که به زور مرا را ا...
- :(
- خاطرات پراکنده - دوستم
- اخطار
- خاطرت پراکنده - شاید فردا روز بهتری ست
- خاطرات پراکنده - بیا کردی برقصیم
- شیما گفته بود امروز زودتر برم چون همه بودیم. قرار ...
- امروز شدیدن آستانه ی تحملم پایین بود. کم مانده بود...
- مگه می شه وقتی تو هستی خوب نبود؟
- یک هفته ی هیجان انگیز و خوب با آدمهای دوست داشتنی ...
- صبوری می کنم
- چند روزی می روم سفر.. وقت کم ست و زمان هم زود می گ...
- از من بر نمیاد
- حوصله ندارم
-
▼
July
(30)
![[Powered by Blogger]](http://buttons.blogger.com/bloggerbutton1.gif){kind=small}
