نوشته تو منو نمی بینی، اونا هم تو رو نمی بینن و این چرخه ادامه داره چون تو نمی خوای ببخشی.. بخشش داشته باش!
شاید حق با تو باشد.. من دختر بی رحمی هستم! اصلن همان یه ذره رحم و مروتی هم که تا حال برای تو داشتم، امروز ریختمش دور.. تا به قول تو وزش ظلمت را بیشتر بشنوم !!
وقتی می گم به اندازه ی کافی مشکل و مشغله ی فکری دارم و تو لطفن بس کن! مسلمن معنی اش این نبوده که هی نفت بریز روی من و آتشم بزن با کلماتت.
بعد هم بگو کدوم آتش؟ آتشی که با خود خواهی داری شعله ور می کنی؟
من نخوام کسی دوستم داشته باشد و عاشقم !!!!! باشد، چه باید کنم؟
آن هم عاشق کسی چون من! که به قول «تو» لجباز ، سنگدل ، بی رحم ، ظالم ، خودخواه ، بی فکر ، عصبی ، بی منطق و کلی صفات غیر قابل تحمل را دارا هستم.
شما که آدم عاقل و منطقی و با شعوری هستی بگو دلت را به کدام یکی از اینها خوش کرده ای؟ به اخلاق مثل سگم یا بی رحمی ام؟! پس مثل بچه دبیرستانی ها پایت را نکن در یک کفش که من عاشقش هستم و دوستش دارم و فکر کن همین بس ست و از هر منطقی محکم تر ست! بس نیست پسر جان! بس نیست..
این روزها شوهر هستی مشرقی - اسمش یادم نمی آید - "قرمز" مدام یادم می آید.
Saturday, January 5, 2008
گفته بودم شکنجه گر خوبی هستی؟
Posted by Donya at 1/05/2008
برچسبها: بی خیال دنیا, سپاس تو را