Tuesday, January 29, 2008

بخت ِ مو اگر بخت بی، گیس خرم لخت بی*

زن عمو جان ساعت 12 نصفه شب sms فرستاد و خبر نزول اجلال فرمودن یک عضو جدید به خانواده را اعلام کردند!
ما که بنا بر شرط و شروطی که مادر این نوزاد تازه متولد شده گذاشته اند دیگر با پدر بچه که عمو جانمان باشد هم ارتباطی نداریم. چون مادر این بچه که زن دوم عمو جان باشد خوش ندارد ما با دخترعمو و پسرعمویمان که از همسر اول عمو هستند ارتباط داشته باشیم و در مجلسی که آن ها هم دعوت شده باشند قدم نمی گذارد! ما هم دخترعمو و پسرعمویمان را که به یک غریبه ی تازه از راه رسیده (البته یه ده، دوازده سالی هست رسیده از راه!) نمی فروشیم با جعبه..

خلاصه به زن عمو جان که خبر تولد فرزند ِ دوم ِ عمو از ازدواج دومش را مخابره فرمودند جواب دادم: مبارک باشه.
زن عمو جان هم سریعن جواب داد: " سلامت باشید. انشالله قدمش مبارک و شما عروس بشی! "

به قول سحر (یکی از دخترعمو هام) انگار این زن عمو هیچ دعای دیگری جز عروس شدن ماها به زبونش نمیاد و هیچ دغدغه ی دیگه ای در زندگیش نداره.. حالا هم که به دنیا اومدن این نوزاد نوشکفته ی خاندان را پیوند داده به عروس شدن من..
البته یه امیدی هم هست! می تونم منتظر شم بزرگ شه، خودش بیاد بگیرتم. از قدیم هم که گفتن عقد دخترعمو و پسرعمو در آسمان بسته شده و اینها.. تو خانواده هم پسرعموی مجرد باقی مونده برادر همین بچه هه می باشد که 9سالشه و بعدش هم سینای 6 – 5 ساله هست..
سینا که خنگه هنوز اسمم را هم بلد نیست. پس منتظر می مونم همین نوزاد تازه متولد شده بزرگ شود..

*با لهجه ی لری و به سرعت خوانده شود!
کپی رایتش متعلق به نوریمان هم دانشگاهیم هست که اینو یاد مینای آبی داده بود و انقدر می گفت که رو زبون همه افتاده بود.
ترجمه اش هم که واضح است دیگر؟ "بخت من اگر بخت بود، گیس خرم لخت بود "

توضیح: مادر بچه ی تازه متولد شده با این زن عمویی که همش دعا می کنه ماها شوهر کنیم، یکی نیست.

2 comments:

Anonymous said...

دخترک ... ببینم خانم زایو اس ام فرستاده بود ؟؟ خودش ؟؟ بعدشم من گریه .. من گریه .. تو چرا دیگه به من سر نمی زنی .. دلم برای ماچ هایت تنگ شده .. نمی شه عکس از کله ات بگذاری ..می خوام موهاتو ببینم ... پلیز ... ماچ و موچ

Anonymous said...

akhey che bamzeh. in roza hamah khabare be donya umadane ninie ke be gush mirese. mobarak bashe:)