Thursday, November 6, 2008

دلداری می دهم به خودم

من یه آدم ترسو ی بزدل بیخود بی مصرفم! بله
من که امروز کلی ایده دادم به الناز و هی منولوگش را طولانی تر کردم و حرکتش را بیشتر که اینجا اینو بگو و اینجا این کارو بکن.. غلط می کنم اصلن!! که فقط بلدم حرف بزنم و الان یک ساعت مونده به کلاسم.. خودم مثل خر موندم در گل و تو دلم دارن رخت می شورن..
 
اصلن می رم حذف می کنم! انصراف می دم..-  دروغ گفتم بدتر از کلاغ سیاه خونه ی مادربزرگه.. دماغم هم بزرگتر از پینوکیو شده -
 
می خوام برم خونمون. این کلاس امروز بگذره من نفس راحت بکشم.. هی می خوام "کردان" را الگوی خودم قرار بدم در اعتماد به نفس و اینها ولی باز کم میارم.. پیشنهاد می کنم حالا که سرش خلوت تر شده یه کتاب در مورد "چگونه می توان اعتماد به نفس در حد خدا داشت؟" بنویسه تا این وقتها بشه از راهکارهاش پیروی کرد..

0 comments: