جمعه ها از کلاس ساعت 11 صبح به 8صبح رسید.. یعنی نهاری که می رسیدم خونه با اینکه ظلم بالاتر از کلاس 8صبح جمعه؟ اونم وقتی که اگه دیرتر از استاد برسی تا زمان آنتراک یا باید سرپا بایستی و یا بیرون ول بچرخی و بین دو نیمه اجازه ی ورود داشته باشی؟ - این بلا تا حالا سر من نیامده البته-
این کلاس 8صبح بجای 10 و نیم، 11صبح تمام می شد.. بعد کلاس مشترک تمام گرایش ها که مجالی هست برای امتحان کردن و اتود زدن و درس یادگرفتن که تا 1 و نیم ظهر ادامه پیدا می کند.. و امروز که حضور سر کلاس علیرضا اینها هم واجب شد بر اثر رودروایسی که یه وقت فکر نکنه ازش ناراحتم و ...
و جمعه های من که هر هفته بیشتر کش میاد و طولانی تر می شه و دیرتر به خونه میرسم..
و جمعه هایی که دور تا دور دانشگاه تعطیله و من در امتحان الهی قرار دارم که چگونه می توان از 7 صبح بیدار شد و نیم ساعت بعد بپری بیرون.. و تا 5بعدازظهر هیچ نخورد و گاه گداری آدامس جوید فقط!
Friday, November 14, 2008
جمعه ها
Posted by Donya at 11/14/2008