Saturday, November 1, 2008

وقتی مجبور باشی کتاب بخوانی، خیلی خیلی خوب هست و بد هم هست.. وقتی عادت داشته باشی جویده جویده، نم نمک و خوش خوشان صفحات را ورق بزنی و کلمه ها را بگذرانی و برای تمام شدنش عجله نداشته باشی، سخت می شود وقتی زمان محدود می شود و تو باید و باید کتاب را تمام کنی. سخت تر می شود وقتی که حق انتخاب هم نداری و باید همان را بخوانی! در همان زمان محدود.. گاهی تنبلی هم می آید و اضافه می شود به همه شان..

پ.ن: بالاخره من یکی از کتابهایی که می خواستم را همینجا پیدا کردم بدون دست به دامان شدن این و آن.. در انتظار گودو را امروز خریدم و تا دوشنبه باید خوانده شود.