Wednesday, November 19, 2008

گاز می گیرد

آدم ست دیگر یک روزهایی می لرزد در کلاس و از آن در که بگذرد و به آفتاب سلامی کند، پخته می شود.. بعد کمی اینور تر در سایه باز می لرزد و آفتاب هم غیر قابل تحمل.. روز نامتعادلی ست.. نه حوصله ی کتاب خواندن ست و نه سر بازبینی نمایش ها رفتن و نه از بر کردن چند خطی که باید فردا اجرا شود..
حوصله ی  هیچ آدمیزادی هم نیست.. آقاهه گفت آب جوش نیامده و چای هم نبود برای خوردن.. اینجا هم 3 تا کامپیوتر عوض کردم و از روی این صندلی به روی آن صندلی تا بالاخره یکیشان کار کرد و جی میل بازگشایی شد!
روز بی حوصله ایست. همه چیز سر ناسازگاری دارد انگار.. مثل من! که هاپ هاپ می کنم و آماده ی پاچه گیری!

دختره شانس آورد گازش نگرفتم! بیشعورهای عزیز ! آدم که دفترش - که کل جزوه های دروس در آن هست - را می دهد دستتان شعور داشته باشید و حداقل این یک روزی که قول می دهید دفتر را بیاورید، کلاس را دودره نکنید ! من کف دستم جزوه بنویسم آن وقت؟ وقتی دفترم پیش شما در خواب ناز ست و تازه لطف کرده اید و بعد از کلاس منت بر من و دانشگاه گذاشته اید و قدم رنجه فرمودید.. تا من باشم مثل احمق ها هر کی گفت جزوه، دفترنازنینم را ندهم دستش..

الان من مثل اژدها توانایی این را دارم از دهانم آتش بدهم بیرون و همه جا را شعله ور کنم و بسوزانم حتی..


پ.ن: داشتم این مدت فکر می کردم چرا دستم را می گذارم روی موس حرارت ازش ساطع می شه؟ و چرا انقدر گرمه؟ .. خب الان کشف کردم این میز دقیقن چسبیده به شوفاژ و این حرارت از موس نیست که آتش افشانی می کند :دی

0 comments: