Saturday, November 15, 2008

روزهایی که هم اتاقی ام مونا غذا درست می کند و خصوصن اگر سیب زمینی سرخ کند باید انتظار یک غذای شور و پرنمک را داشت! اگر رعایت حال من و آتنا را کند و یا غذا دستپخت آتنا باشد یا مامان من - انتظار ندارید که من غذا درست کنم؟ :دی- در اولین قدم نمک دان کنار سفره قرار می گیرد.. هر بار این نمکدان از دسترس مونا برداشته می شود و یک اخم تحویلش می دهم که انقدر نمک نخورد و قول داده این عادت بدش را ترک کند.

آتنا سرسپرده ی شکلات هست. به قول خودش یک روز بدون شکلات نمی تواند طی شود وگرنه فشارش می افته! از آنطرف غر هم می زند چرا با وجود اینهمه ورزش یک گرم هم از شکم مبارکش کم نمی شود. از آنجایی که در طول روز همراه آتنا نیستم فعلن کاری از من و مونا بر نمی آید که شکلات را از دسترسش دور کنیم و یا جیره بندی اش کنیم تا به اندازه بخورد و این عادت روزانه را ترک کند.. ولی شبها خوردن شکلات ممنوع ست! البته فکر کنم به اندازه ی کافی در طول روز می خورد.

مامان می گوید من فقط نگرانم آخرش نه تنها اینها ترک عادت نکنن بلکه عادتهاشون را به تو انتقال بدن!

0 comments: