Tuesday, January 29, 2008

ساعت 7 صبح با اولین ضربه ای که وارد می شه از خواب می پرم.
ساعت 7 صبح اولین ضربه اش را می زنه و تا ساعت 12 ظهر ادامه می ده.. گرومب گرومب و گاهی یه سکوت کوتاه.. و دوباره ضربه هایی که پشت سر هم شروع می شه..

ساعت 12 و سکوت.. ساعت 1 یا 5/1 باز اولین ضربه اش را می زنه.. صدای زن همسایه که با صدای بلند غر می زنه شنیده می شه از طبقه ی پایین.
فکر می کنم تو این چند روز خونه ی کناری می تونست کاملن تخریب بشه ولی انگار ضربه ها تمامی نداره. هر روز صبح، هر روز بعدازظهر..
با تاریک شدن هوا، سکوت همه جا را فرا می گیره. دیگه صدای پتک هایی که نمی دونم کدوم دیوار را داره فرو می ریزه به گوش نمیاد.

1 comments:

Anonymous said...

...