Wednesday, April 23, 2008

بد شانسی

حالم گرفته شد با تصادف دیروز و کنسل شدن سفر امروز..
انتهای بد شانسی نمی تونه این باشه که ماشین را ببری نمایندگی و یکی دنده عقب بیاد و یه طرف ماشین را داغون کنه؟! تازه ماشین توی پارک را بزنه.. توی یک وجب جا کدوم آدم عاقلی اینهمه سرعت می ره؟!
بابا جان منم رفته بود ثواب کنه، کباب شد.. ماشین خودش را داد به دوستش و ماشین دوستش را برد نمایندگی برای یه تعمیر جزئی.. ولی یکی از کارگرهای اونجا که داشته ماشین جابجا می کرده کوبیده به ماشین!
حالا تا اطلاع ثانوی ماشین نداریم !! بابا هم دنبال کارای کروکی و پیدا کردن یک درب بدون رنگ برای ماشین دوستش می گرده..

یعنی کلهم این کاره که رو مخ بابا رفته بودم تا رضایت داد بریم محیطش را ببینیم، داره مالیده می شود.. فقط امیدوارم زودتر یک عدد درب همرنگ این ماشینه پیدا شود!

1 comments:

Anonymous said...

خط اول رو که خوندم زره ترک شدما .
من یه چیزی این وسط نگرفتم
نوشتی پدرت ماشین دوستشو برده نمایندگی .. یکی هم زده به اون ماشینه
خوب این وسط چرا شما ماشین ندارین .. ماشین شما که چیزی نشده