Friday, April 25, 2008

حرفم نمیاد

نه فؤاد - کجایی راستی؟- تونسته بودم وسوسه ام کنه و نه محمد جواد و نه هیچ کدوم از دعوت نامه هایی که از توییتر می رسید.
دیشب آنلاین بودم، کسی نبود. بی حوصله به اون ور خط گوش می دادم. گوگل ریدر را چک می کردم. مابین حرفهاش و سکوت چند خطی می خوندم و هیچ حرفم نمی اومد.
یادم نمی اومد از چه چیزهایی بدم میاد. یادم نبود چی را دوست دارم، یادم نمی اومد چه اختلاف هایی برام مهم هستن و غیر قابل چشم پوشی..
هیچ حرفم نمی اومد. مابین جمله های روزمره از حال و احوالپرسی اعضای خانواده و دوست و آشناهای مشترک.. سکوت طولانی حاکم می شد و اون ور خط که منتظر بود اینبار من حرف بزنم به جای گوش کردن و من هیچ حرفی نداشتم.
از سر بیکاری و شاید هم بی حوصلگی روی ای میل چند روز پیش آزاده کلیک می کنم..
صدای اون ور خط می گه اینبار من منتظرم تو شروع کنی و یا حداقل موضوع بحث را پیشنهاد بدی! هر چی من می پرسم را که فقط جواب می دی "نمی دونم " !!
باز می گم " نمی دونم " و به صفحه ی جلوم نگاه می کنم. فکر می کنم که مهرواژ مناسبه برای کلمه ی کاربری یا اسم خودم؟
می نویسم "دنیا" و انگار یکی قبل از من "دنیا" بوده و مهرواژ را جایگزینش می کنم.
باز می گم "نمی دونم " و به پسوردی فکر می کنم که یادم نره.. سعی می کنم بفهمم چه خبره اینجا و می نویسم "حرفم نمی یاد"
و دوباره سکوت کش می یاد مابین خطوط .. و من به راهی فکر می کنم که خیلی محترمانه عذر صدای اون ور خط را بخوام و بدون اینکه ناراحت بشه حالیش کنم حرفم نمیاد.

0 comments: