Thursday, April 10, 2008

دیشب بابا جلوی فروشگاه لوازم ورزشی از ماشین پیاده شد. می گه برای فردا صبح کفش ندارم. چند لحظه صبر کنید برم کفش بخرم و بیام.
مامان می گه تو که گفتی فردا نمی ری فوتبال.
بابا می گه نرم فوتبال؟ برم تریاک بکشم؟ بذار برم بپرسم این دور و بر کجا تریاک دارن به جای کفش ورزشی بخرم دیگه.. همینو می خوای؟

صبح از خواب می پرم. بابا با صدای بلند حرف می زنه. مطمئنم که مخاطبش هیچ کدوم از اعضای خانواده نیست. گیلکی صحبت می کنه. گیج خوابم و نمی فهمم چی می گه..
سعی می کنم بخوابم، صدای بابا نمی ذاره. به اونی که پشت خط ه می گه پس این جوون ها برن کجا؟ حالا که اینها می خوان ورزش کنن، بجای اینکه حمایت کنید دارید فراریشون می دین و ...
پتو را می کشم روی سرم، فایده نداره! بابا تند و با هیجان و عصبانی با آقای میم که یکی از اعضای شورای شهر ه حرف می زنه.

صدای مامان می یاد که می گه آروم باش. حالا به فلانی می خوای زنگ بزنی، آروم صحبت کن و عصبانی نباش.

بابا آروم شروع می کنه. سلام و احوالپرسی با رئیس شورا که فکر کنم از دوره ی اول عضو شورای شهر بوده. می گه شما چند سال پیش اون ورزشگاه را ساختید و دعای خیر گذاشتید برای خودتون. حالا درسته شهرداری زمین کناری را جای آشغال قرار بده و زباله تخلیه کنه؟ و .. دوباره هیجان صدای بابا می ره بالا. توضیح می ده که اون زمین از 6 صبح تا آخر شب رزرو شده ست. الان که ما اومدیم بیرون، یه گروه منتظر بودن. هوا هم کم کم داره گرم می شه این بوی گند همه را فراری می ده و شهرداری چرا باید همچین اجازه ای بده؟ کنار زمین ورزشی را جای آشغال می کنن مگه؟ و ...

نمی فهمم کی همه از خونه می رن بیرون. با زنگ آیفون بیدار می شم. مامان برگشته. می گم بابا اینهمه داد و بیداد کرد سر صبحی، به نتیجه هم رسید؟
می گه آره. شهرداری فرصت یک ماهه خواسته تا جای تخلیه زباله را عوض کنه.

پ.ن: آقای دزدکی چند وقت پیش احوال رفیقش را پرسیده بود و گفت چرا از بابات نمی نویسی؟ اینم خدمت آقای دزدکی. ببین رفیقت چه می کنه در راه فوتبال..

2 comments:

Anonymous said...

خوابالوو ... حالا یه بار بدخواب شدیا .. باید بیای غر بزنی :دی

Anonymous said...

آفرین
به این می گن مبارزه مدنی