Thursday, March 13, 2008

1 - 3

مقصد اولیه بابل بود. الی جان پیاده شد به کارش برسه و انقدر دیر کرد که منم دنبالش رفتم. مشغول کارش بود. صاحب فروشگاه بسیار تحویلمون گرفت و یکی از خدمه با یه سینی حاوی 3 تا ساندیس و کلوچه سر رسید. الی گفت من ساندیس دوست ندارم. منم گفتم ساندیس پرتقال را منم عمرن بخورم و سیب و موز را برداشتم. میم‌طا ساندیس آلبالو (شاید هم گیلاس!! - نمی دونم - ) را برداشت و رو به الی گفت خب تو نمی خوری حداقل بذار تو کیفت، بعدن من بخورم و الی جان ساندیس پرتقال را گذاشت تو کیفش و رفت به بقیه ی کارش برسه..

میم‌طا در حال فوت کردن داخل ساندیس خالی: حال میده بذاریم زیر پا و تق !!
من: پایه ام !! و شروع کردم به فوت کردن..
میم‌طا : یه نگاه به دور و برت کن!! فروشگاه پره آدمه..
من : مطمئن باش الی خفه ات خواهد کرد به خاطر این آبرو ریزی!
میم‌طا : پس بی خیال..
و ساندیس خالی که توش باد موجود بود را گذاشت توی سینی. منم نی را در آوردم از توش و گذاشتم تو سینی.

الی اومد که کارم تمام شده و بریم. و مشغول خداحافظی با صاحب فروشگاه یهو آقاهه چشمش افتاد به ساندیس ها و گفت: چرا نخوردید؟
میم‌طا : مرسی. صرف شد..
آقاهه: خب یکیش خورده شد. شما خوردی نه؟ (همون یه دونه ای که تو کیف الی جان بود!) خانم ها دوست نداشتن؟
و رو به یکی از کارکنان فروشگاه گفت از اون یخچال 3 تا رانی بیار. زود باش!
من: مرسی، خوردیم ما ! دستتون درد نکنه..
آقاهه: تقصیر من بود جنس ایرانی آوردم براتون. ببخشید دیگه..
الی که ماتش برده بود و نمی دونست چی بگه! من و میم‌طا هم از زور خنده سرمون را انداخته بودیم پایین و چند بار هم گفتیم خوردیم. مرسی.. آقاهه باز فکر کرد منظورمون همون یه دونه ست که پاکت خالیش موجود نیست..
ما هم رانی ها را گرفتیم و پیش به سوی ماشین!

الی: آبروم را بردید. حالا من چجوری دفعه ی بعد بیام اینجا؟
من: خب الی جان بَده برات رانی گرفتیم، اینهمه کار کردی تشنه نمونی؟
الی: یه ذره سرتون را بالا می گرفتید تا ببینید همه جا دوربین مدار بسته بود.
من و میم‌طا در حال انفجار از خنده..
من: خب منو که دیگه نمی بینن! باور کن من سعی کردم به آقاهه بگم ما ساندیس ها را تا ته خوردیم ولی نخواست قبول کنه و نفهمید..
الی: همه ی خل بازی های شما را هم دیدن !!
من: الی جان اگه توجه داشته باشی اونی که ساندیس بلند کرد و گذاشت تو کیفش، ما نبودیم!
الی: منکه اونو برای میم‌طا برداشتم وگرنه منکه لب به ساندیس نمی زنم.
من: فکر نمی کنم اونجا میکروفن هم کار گذاشته باشن که شنیده باشن قصد و نیتت چی بوده! ساندیس را تو گذاشتی تو کیفت عزیزم :دی

5 comments:

Anonymous said...

خاطره نویسی هایت زیبا هستند عزیزم

Anonymous said...

خب یه سرم میومدی قائمشهر به ما سر میزدی!

Anonymous said...

http://www.sharemation.com/tina2007/Bahar%28www.Bia2Music.com%29%20%28Trimmed%29.mp3

دنیا جونم برو اینجا دانلودش کن..

Anonymous said...

من اگه جایب الی بودم ...اول از سر جفتتون مجسمه یادبود میساختم
بعد هم میشستم پشت رول و کاری که میم طا نیمه کاره گذاشنته بود تموم میکردم
...
عزیزم من مشهدی نیستن...فقط یه سفر بود!
برای زیارت
اما یاد آور یه دنیا خاطره
که تمام سعیم و کردم که به هیچکدومشون فکر نکنم
....
با اینکه کاکنت دونی اون بالا تعطیله....اما
من دلم یه بغل واقعی میخواد
خیلی وقته که دلم برای همه این واژه ها تنگ شده
نه برای گفتنش
برای شندینش
(آخه اصولاً من عادت ندارم با کسی اینطوری حرف بزنم...مگر اینکه بنویسم...اما در گفتار نه!)
خلاصه اینکه ما هم دلملن خواست

Anonymous said...

من اگه جایب الی بودم ...اول از سر جفتتون مجسمه یادبود میساختم
بعد هم میشستم پشت رل و کاری که میم طا نیمه کاره گذاشنته بود تموم میکردم
...
عزیزم من مشهدی نیستم...فقط یه سفر بود!
برای زیارت
اما یاد آور یه دنیا خاطره
که تمام سعیم و کردم که به هیچکدومشون فکر نکنم
....
با اینکه کامنت دونی اون بالا تعطیله....اما
من هم دلم یه بغل واقعی میخواد
خیلی وقته که دلم برای همه این واژه ها تنگ شده
نه برای گفتنش
برای شندینش
(آخه اصولاً من عادت ندارم با کسی اینطوری حرف بزنم...مگر اینکه بنویسم...اما در گفتار نه!)
خلاصه اینکه ما هم دلمان خواست
پ.ن:
اولی غلط دیکته زیاد داشت،اصلاحش کردیم