Monday, March 24, 2008

پنجم بهار

مکالمه بین من، مهرنوش (دخترعمو)، محمد (شوهر مهرنوش) و الی (دخترعمو)

الی: قبل از عید دعوتم کردن یک هفته برم دبی ولی چون شوهرم نمی تونست بیاد اجازه نداد برم.

مهرنوش: ما که رفتیم محضر و محمد امضا کرد که من هر زمان بخوام تنها برم سفر نیاز به اجازه اش ندارم.

الی: شوهر من هنوز راضی نشده یه امضا بده. چند بار بهش گفتم ولی گفت نه!

محمد: ما که رفتیم این کارو کردیم، زن برادرم هر چی گفت، برادرم رضایت نداد. حالا قراره روی مخش کار کنم که راضی شه و به زنش اجازه بده.

و همچنان مکالمات حول محور رضایت نامه و اجازه ی سفر و سند رسمی و محضری و اینها..

محمد رو به من : حالا تو از این تجربیات استفاده کن و همون اول اجازه ی محضری و رسمی بگیر!

من: اینا رو که من خیلی وقته می دونم. این یه چیز کاملن جزئیه. تا حق و حقوق رسمی و قانونی نگیرم که بله نمی گم!

پ.ن خدمت دوستان گرامی که همش در حال ارشاد کردن من بودند که برم منت کشی و با الی آشتی کنم در حالیکه من قهر نبودم و اون منو تحویل نمی گرفت : با الی جان روبوسی و خداحافظی کردم و امروز بعدازظهر رفتن.

3 comments:

ام.اس لینک said...

آه
ماسو
آه

Anonymous said...

منت کشی نه.
هرگز
چاکریم.:)

Anonymous said...

ابلهان باور کنند !