بعد از یک هفته که پدر و مادر گرامی بین رفتن یانرفتن مسئله این ست! تردید داشته اند.. حالا بابا گفته بیست و نهم معلوم می شه که می ریم سفر یا نه؟
مسافرتمون که همون هفته ی اول خواهد بود و اگر برویم با خاله اینا می ریم شیراز.
دلم می خواست برم شیراز یک بار دیگه ولی نه توی تعطیلات عید! خصوصن که اردی بهشت روی دلم مونده بود شیراز رفتن که بر و بچ رفتن خونه ی جواد اینا و حسابی بهشون خوش گذشته بود ولی من همون روزها مجبور بودم تهران باشم. مامانش هم وعده داده بود از دلمه برگ های شاهکارش برام بپزه و خیلی خوردنی های خوشمزه را هم از دست دادم با نرفتنم!
ترجیح می دادم مثل عید گذشته بریم خرمشهر پیش خاله بزرگه و دور هم خیلی خوش می گذشت.. ولی حیف که راه خیلی دوره !
پ.ن: به نظرم خیلی تا بیست و نهم مونده بود ولی انگاری امروز بیست و هفتم باید باشه! چرا انقدر تند می گذره؟ من اصلن نمی فهمم..
Monday, March 17, 2008
Posted by Donya at 3/17/2008
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
1 comments:
nemidunam chera hichvaght az in shiraz khosham nayumade .