عجیب نیست وقتی دعوتت نکرده باشند، اطلاع نداشته باشی تاریخ دقیق جشن کی و چه زمانی ست. فقط شنیده ها حاکی ست که فلانی دارد ازدواج می کند! آن وقت شاکیانه تماس بگیرند که چرا در جشن عروسی شرکت نکرده ای؟
بعد بگویی شما اطلاع ندادید و چیزی نگفتید، دعوت نشده بودیم!
طرف شاکی تر شود و بپرسد یعنی چه دعوت نشده اید؟
نمی دانم ملت عجیب و غریب شده اند یا من مشکل پیدا کرده ام که این رفتارها و برخوردها را نمی فهمم..
Friday, April 11, 2008
Posted by Donya at 4/11/2008
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
4 comments:
خوب چرا نرفتی .. راس میگه دیگه :دی
.
متنفرم از جشن عروسی .
عزیزم تقصیر تو نیست
تقصیر ملت هم نیست
ملت دچار توهمات فنتزی شدن!
...
منم عروسیم همینطوری دعوتت میکنم!!!
شنیدی که میگن
روزی روزگاری در شهری مردم مشغول زندگی بودند و از این حرف ها ! از قضا شبی جادوگر شهر تصمیم می گیرد که مردم شهر را مسموم کند ، پس در چاه آب شهر زهری می ریزد و مردم ، همه آنها جز پادشاه و وزیر می نوشند و همه دیوانه می شوند. پادشاه و وزیر که هنوز هوشیار بودند با این صحنه روبرو می شوند که مردم دیوانه می گویند : پادشاه و وزیر دیوانه شده اند و باید آنها را اعدام کنیم. پادشاه و وزیر در پی چاره ای می افتند و از آب چاه می نوشند . مردم می گوین پادشاه و وزیر هوشیار و سالم شدند
یعنی اگه منم عروسیم دعوتت نکنم نمیای؟ نه جون من نمیای؟ این تن بمیره نمیای؟ واقعا که! نمی دانم ملت عجیب و غریب شده اند یا من مشکل پیدا کرده ام که این رفتارها و برخوردها را نمی فهمم.. به خدا که