این صبح ها که چای داغ از گلو پایین می رود و سعی می کنم یکی، دو لقمه ای هم نان بخورم.. هنوز کامل از آشپزخانه بیرون نرفته ام، بین خودم و خودم درگیری شروع می شود که باید برم دستشویی یا نه؟
که خب نتیجه از پیش معلومه و بازنده این درگیری من هستم که سر از دستشویی در میارم تا معده ام خیالش راحت شه!
ظهرها با احتیاط و کم غذا می خورم ولی معده ام این موقع روز تقریبن خوش اخلاق ست و می توان به اندک درگیری موجود بی اعتنا بود.
شب باز زحمت اضافه ست خوردن شام ولی هم گرسنگی وسوسه می کند و هم نگاه منتظر مادر که مچم را بگیرد!
و باز حکایت صبح ها با شدت بیشتری برقرار ست..
Monday, June 2, 2008
معده ی از کار افتاده
Posted by Donya at 6/02/2008
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
2 comments:
دختر مواظب خودت باش.
بهت زنگ میزنم سفارشات لازم رو میکنم.
به غذا هات و روی برنجت زیره بزن.
صبح ها هم فقط نون و عسل.
چای رقیق . کم. البته زیاد داغ نباشه.
چند روزه خوب میشی.
مگه چته ؟!