Sunday, March 9, 2008

خونه

پله ها را تند تند بالا می رم.. مامان تو آشپزخونه ست. اثری از بقیه نیست..
می بوسمش، بغلش می کنم و می گم: دلم تنگ شده بود..
می گه: مگه دل تو، تنگ هم می شه؟

3 comments:

Anonymous said...

adam delesh migire injoor vaghta

Anonymous said...

خوبه برگشتی .. ماچ و موچ

Anonymous said...

حالا مگه اصلا دل داری؟؟؟