مکالمه بین من، مهرنوش (دخترعمو)، محمد (شوهر مهرنوش) و الی (دخترعمو)
الی: قبل از عید دعوتم کردن یک هفته برم دبی ولی چون شوهرم نمی تونست بیاد اجازه نداد برم.
مهرنوش: ما که رفتیم محضر و محمد امضا کرد که من هر زمان بخوام تنها برم سفر نیاز به اجازه اش ندارم.
الی: شوهر من هنوز راضی نشده یه امضا بده. چند بار بهش گفتم ولی گفت نه!
محمد: ما که رفتیم این کارو کردیم، زن برادرم هر چی گفت، برادرم رضایت نداد. حالا قراره روی مخش کار کنم که راضی شه و به زنش اجازه بده.
و همچنان مکالمات حول محور رضایت نامه و اجازه ی سفر و سند رسمی و محضری و اینها..
محمد رو به من : حالا تو از این تجربیات استفاده کن و همون اول اجازه ی محضری و رسمی بگیر!
من: اینا رو که من خیلی وقته می دونم. این یه چیز کاملن جزئیه. تا حق و حقوق رسمی و قانونی نگیرم که بله نمی گم!
پ.ن خدمت دوستان گرامی که همش در حال ارشاد کردن من بودند که برم منت کشی و با الی آشتی کنم در حالیکه من قهر نبودم و اون منو تحویل نمی گرفت : با الی جان روبوسی و خداحافظی کردم و امروز بعدازظهر رفتن.
Monday, March 24, 2008
پنجم بهار
Posted by Donya at 3/24/2008
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
3 comments:
آه
ماسو
آه
منت کشی نه.
هرگز
چاکریم.:)
ابلهان باور کنند !