می گم تو چرا جدیدن به خوردن علاقه پیدا کردی؟ چشماتو بخورم، سردردت را بخورم و ... !!
می گه: چون تازه فهمیدم چقدر شیرین و دوست داشتنی هستی و دلم می خواد قورتت بدم!
می گم خب تمام می شم اونوقت و دیگه دنیا نداری.
می گه: اونوقت همیشه همراهم ه و توی تک تک سلول های بدنم هست!
می گم ولی اینجوری نمی تونی ببینیش.
می گه: خب الانم نمی تونم ببینمش !
می گم آره خب! حق داری..
می گه: آخه تو که نه منو دوست داری، نه دلت واسم تنگ می شه، نه می تونم ببینمت. پس بهترین راه اینه که درسته قورتت بدم که تو همیشه با من باشی و احتیاجی به هیچ کدوم از اینها نباشه!
پ.ن: اگه یه زمانی شِلمان به جای من اینجا نوشت، بدانید که عاقبت قورتم داده!
پ.ن بی ربط: من یه تشکر یادم رفته بود به انجام برسونم! ممنون از دوستان عزیزی که پیرو این پست و پاراگراف چهارم، دواطلب شدن تا غرغر های منو گوش کنن.. فعلن غرغرم نمیاد!
Wednesday, March 26, 2008
راه حل منطقی
Posted by Donya at 3/26/2008
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
1 comments:
یک لطفی بکن . من نمیدانم یکی از دوستان ای میل زده که نمیشود وبلاگ را خواند . میشه لطف کنی و از طریق همان گوگل ابله مطلعم کنی ؟ بابت زحمت شرمنده ام