هیچ چیز واقعی نیست: سیزدهم بهار

Tuesday, April 1, 2008

سبزه گره نزدم! الان اتفاقی می افته؟ و یا شاید نمی افته؟

یه جمع 35 – 30 نفره و کلی شلوغی و خنده و بازی و از این چیزها..

مممممم .. خوش گذشت!

khamol said...: ای بابا غصه نخور اینا همه اش خرافاته!ایشالا امسال بخت تو هم باز میشه:دی; April 2, 2008 at 12:20 AM
Anonymous said...: قیافه ی من به آدم های غصه دار می خوره اصلن؟
بلاخره یکی پیدا می شه یقه اش را بگیرم و خرکش کنم تا پای سفره ی عقد :دی
شاعر می گه غم و غصه دیگه بسه !! / دل تو باید برقصه
الان بنده هم تو همون حالت رقص و قر در کمر و اینها هستم :دی; April 2, 2008 at 12:30 AM
Anonymous said...: ولی من هر 3 قدم که میرفتم خم میشدم و گره میزدم:ی; April 2, 2008 at 12:48 AM
Anonymous said...: عوضش من عین عقده ای ها 100 تا گره زدم!!!; April 2, 2008 at 1:30 AM
سیاوش said...: نه دیگه! نشد؛ من سیزده بدر که خونه بودم ، اما امروز داشتم گره هایی که دیروز بقیه زده بودند باز می کردم ، همش می ترسیدم مردی برای مرد دیگری گره زده باشد; April 2, 2008 at 4:22 PM

هیچ چیز واقعی نیست