Saturday, August 30, 2008

بابا شب قبل تهدید کرده بود ساعت 7 صبح بیدارتون می کنم!! از عروسی که برگشتیم تازه چای دم گذاشتم برای عموبیژن و بساط حرف و حاشیه ها به راه بود.. کسی انگار یادش نبود ساعت از 2نیمه شب گذشته و باید خوابید..

صبح با صدای تلفن بیدار می شوم. ساعت 8ونیم را نشان می دهد. حالا که بابا بیخیال بیدارباش شده.. این تلفن لعنتی جمعه صبح ولمان نمی کند.
مامان با صدای بلند حرف می زند. انگار طول و عرض خانه را می پیماید. صدایش دور و نزدیک می شود. عمه هست ظاهرن و زنگ زده خبر بدهد که ظهر قراره ست بروند محضر و کاوه عقد کند و به قول خودش از بابا و مامان کسب اجازه کند.. همین خبر کافیست که همه ی اهل خانه بیدار شوند..

خواب که از سرم می پرد و چای را سر می کشم. زنگ میزنم به سهیل برای توطئه چینی. جواب نمی دهد. زنگ می زنم به کاوه..

می گویم یعنی دیگه من نمی تونم روی کله ی کچلت و دستهات نگاشی بکشم؟
می گوید بهش گفتم دختر دایی دیوونه ای دارم
می گویم می بینم که بلاخره خرت کردن و از دست رفتی
می گوید یکی دو ساعت دیگر باقیمانده..
می گویم از آخرین ساعات تجردت استفاده کن!
می گوید دنیا نوبت تو هم می شه ها
می خندم و می گویم اون موقع تو متأهلی ولی من الان این شانس را دارم که هنوز ازدواج نکردم و هر چه می خواهد دلم بهت می گم و تو جوابی نداری
می گوید خیالت راحت! من اون موقع نابودت می کنم رسمن
می گویم همه اش را به خانم بچه ها ابلاغ می کنم! اون وقت تو می مونی و اون
می گوید من می دونم چی بگم و کجا بگم
می گویم اون موقع تو دیگه درگیر سر و همسری..

سر به سر هم می گذاریم و کل کل های بی پایانمان را از سر می گیریم. می گویم ولی به خانم بچه ها بگو درسته ما اینهمه تو سر و کله ی هم می زنیم ولی شدیدن هوای همدیگرو داریم. کاوه غم مدار، من پشتت هستم!
می گوید من شیفته ی همین اخلاق خوبتم
می گویم اشتباه شد! اینو نباید جلوی تو می گفتم.. تو جنبه نداری! پررو می شی
می خندد..

صدایم را صاف می کنم و می گویم کاوه جان بازم تبریک می گم. از همین حرفهایی که این مواقع می زنند و اینها.. متوجه ای که؟
می گوید دنیا من اصلن از تو انتظار ندارم! خودم متوجه ام.. گرفتم.. تو انقدر به خودت فشار نیار. یه جمله مثل آدمیزاد بگی من باید بهت شک کنم! حتمن یه مشکلی برات پیش اومده..
می گویم منو بگو خواستم مؤدب باشم! لیاقت نداری
می گوید خودم از طرفت به خودم می گم!!


بعدازظهر سهیل را می یابم. باور نمی کند. فکر می کند شوخی می کنم. سر به سرش گذاشته ام..