Wednesday, August 20, 2008

من نمی دانم چرا همیشه این پیازها از نگاه مادرم یا سوخته اند و یا سرخ نشده اند
و ما هر بار سر همین پیازهای سوخته -از نگاه مادرم- می توانیم بحث کنیم! و همانقدر که من بداخلاق می شوم این موقع ها، شاید او هم باز ناامید می شود از داشتن من و تمام دردهایی که از جانب من متحمل می شود را به یاد می آورد که یک پیاز را هم نمی توانم باب طبعش سرخ کنم.