Sunday, August 10, 2008

یعنی من خودم را نکُشم تا فردا هنر کرده ام!! خدا رحم کرده نصف روز را خانه نیستم. نصف بیشتری که هستم سر این دختره گرم ست و وقت آمدن به اتاق مرا ندارد.. وگرنه یا خودم را از این پنجره پرت می کردم بیرون یا ... یا باز بلایی سر خودم می آوردم!!

می گویم می شود کله ات را ببری عقب تر؟
می گوید راحتم!!
می گویم ولی من ناراحتم !!

نمی دانم این چند خط را خواند یا نه؟ به خط بالایی که رسیدم پاشد و رفت..


پ.ن: باز دوباره برگشت !!