Wednesday, February 13, 2008

تازگی ها

به یک قراره 3 نفره فکر می کنم. من، زهرا و پریسا..

خانوم پ می گه چه خبر؟ چه کار می کنی؟ می گم دوره افتادم برای دیدار دوستای قدیمی !!

آی تک دستم را می گیره و می گه خاله دنیا می ریم سفال بازی؟

به عماد می گم دیروز پشت سرت حرف می زدیم. می خنده و می گه برو امروز هم چند تا صفحه ی عالی بذار پشت سرم! فقط موزیکش خوب باشه..

شیما رنگش پریده، حالش خوب نیست، باز شماره ی جناب استاد را نیاورده.
کتابی که امروز دنبالش می گشتم تا برای آنی ببرم پیش خانوم پ بود. فکر می کردم گمش کردم! می گم پس خودتون به آنی بدید.

متین زنگ می زنه، کجایی؟

خداحافظی می کنم. یادم می افته آقای orm اس ام اس فرستاده بود و باید بهش زنگ می زدم.. متین را از دور می بینم، دست تکون می دم. با سر سلام می گم و به حرفهای آقای orm گوش می دم.
مژده و مرسده از راه می رسند، سلام علیک می کنیم و ماچ و بوسه.. درب کارگاه بسته ست، آقای لام کمی بعد سوار بر دوچرخه از راه می رسد.

هر جمله ای که تمام می شه یک سکوت کش دار حاکم می شه و بعد لبخند و خنده ... و باز یکی سر حرف را باز می کنه.

قرار می شه ساعت 6 بریم که یه سر هم به دفتر آقای صاد بزنیم. ایستاده ایم دیگر که رفع زحمت کنیم. آقای لام حرف زدنش تازه گرم شده انگار .. نیم ساعتی سر پا می ایستیم تا بالاخره مجال رفع زحمت پیدا می شود.

متین می گه راستی تو چرا انقدر آویزون و آشفته ای؟ کوله ات که از دستت آویزون بود، شالت که یه ور دیگه.. می خندم و می گم مانتو و پلوورم هم لابد آشفته بازار ه دیگه..
می گه مثل این بچه مدرسه ای های شیطون و بازیگوش هستی که از مدرسه تعطیل می شن، کیفشون را هم دنبالشون می کشن..

جلوی دفتر آقای صاد خداحافظی می کنیم، می گم یکی سر این خیابون منتظره! فکر می کردم زودتر از پیش آقای لام میایم و می تونم یه سر هم به آقای صاد بزنم. می گه چند نفر را در روز می بینی تو؟ می گم نه تو فرار می کنی، نه آقای صاد.. منم که بیکارالدوله هستم فعلن. بعدن یه قرار بذار، دفتر آقای صاد هم میام..

زنگ می زنه تو کی یاد می گیری آن تایم بودن را؟ می گم مگه 6 و نیم شده؟ می گه ساعت چنده الان؟ می گم نمی دونم.. می گه حداقل بگو کجایی که بدونم چقدر باید منتظرت باشم!

یه DVD پر از برنامه های جور واجور و کتابم را می ده بهم و می ره..
آخه کی کتاب را می ذاره تو جیبش؟ کتاب شازده احتجابم را داغون کردی!! مواظب بادبادک باز باش. تمیز و سالم دادم، سالم تحویل می گیرم..

2 comments:

Anonymous said...

bezanam be takhte cheghadr ruzat sholugho por adame!!! khube kheili na?

Anonymous said...

من الان به طرز حسودانه ای حسودیم شد!!! منم یه عالمه دوست می خوام و یه عالمه سر شلوغی!!! با دوستان!:( من آخر همه ی دوستامو قاچاقی از ایران رد می کنم میارمشون اینجا :دی حالا ببین!!!!