Saturday, February 23, 2008

مری جین - 2

از خونه ی مادربزرگش دو بار زنگ زده شرکت که با مری جین حرف بزنه. برای مری جین تعریف کرده که رفته خرید و لباس ورزشی خریده.
خانوم دینا (مری جین) هم بهش گفته لباس ورزشیت را بپوش بعدن و بیا منم ببینمت و یهو مانی گوشی را گذاشته و قطع شده..
کمی بعد مادربزرگ ه زنگ زده که مانی (پیتر) به محض شنیدن این حرف خواسته راهی شه و بیاد شرکت!

مامانش می گه هر کاری می کردم، هر نوع غذایی می پختم مانی فقط برنج و ماست می خورد. حاضر نبود هیچ خورشتی بخوره. دیروز بهش گفتم مری جین اصلن پلو، ماست دوست نداره.
یه ذره مکث کرده و گفته خب.. یه ذره خورشت برام بریز!

پ.ن با ربط: پروانه خانوم جونم نگران پیتر نباش! همدیگرو تا الان ندیدیم که بچه احیانن گیج بشه :دی


پ.ن بی ربط: آدامس های این دوره زمونه واقعن به درد پوشش دندون نمی خورن! سریعن پوسیده شد و فسیل گشت. از دیشب یه تیکه سقز چسبونم روی دندونم، صبحانه هم خوردم در نیومد! حالا نگران شدم نکنه ظهر می خوام برم دندونپزشکی جدا نشه این :)))))

3 comments:

Anonymous said...

جان من حواست باش ... اگه ببینه گیج می شه بدجور ... می ترسم بچه مردم به بایگمی رو بیاره ... ماشالله به سقز ... می بوسمت هزار بار

Anonymous said...

manam meri jein mikham :-P

Anonymous said...

دنیا! هیچکس دوست نداره به بازی گرفته بشه اما ما هممون داریم بازی میکنیم.آخه زندگیمون سراسر بازیه. خودت باش.