Wednesday, February 20, 2008

مری جین - 1

مانی از وقتی وارد دفتر کار شده سرش را انداخته پایین و ساکت و آروم و فقط زیر زیرکی دینا را نگاه می کرده.

دینا در راستای دوستی با مانی بهش شکلات تعارف کرده و اونم ازش گرفته، داده به مامانش که بازش کن تا بخورم. هر چی مامانش بهش می گفته مانی این شکلات نوشابه ای هست، تو که دوست نداری اصلن. مانی مصرانه به مامانش گفته نه! می خورم و خورده شکلاتی را که هیچ وقت حاضر نبوده بخوره.

در گوشی به مامانش گفته مامان چرا وقتی من اومدم بلند گفتی مری جین اینجاست؟ منکه خودم می فهمیدم این مری جین هست! تو گفتی من خجالت کشیدم..
جالب اینه که مامانش همینجوری یه چیزی گفته بود که مانی بیاد تو و اصلن حواسش به دینا نبوده.

یه نقاشی مرد عنکوبی برای مری جین همون روز کشید..

حالا دین و ایمون آقای مانی شده مری جین ! به پسرخاله اش هم پیغام فرستاده "نازنین" مال تو، من الان مری جین دارم. دیگه هم به آقای همسایه توجه نشون نمی ده و براش مهم نیست چیزی از بچه اش بدونه.

هر روز هم کلی نقاشی می کشه، از بینشون بهترینش را انتخاب می کنه و می ده به مامانش که برای مری جین ببره و می گه خوشگلتر از اینها هم بعدن براش نقاشی می کشم!

مامان ِ مانی به مانی گفته که می خوایم مری جین را اخراج کنیم! مانی هم شدیدن عصبانی شده و بداخلاق!
مامانش گفته دست من نیست که. دایی رئیس ه و اون می خواد مری جین را اخراج کنه.
مانی هم گفته خب اگه دایی خواست مری جین را اخراج کنه، بهش بگو اصلن ناراحت نباشه می تونه بیاد خونه ی ما کار کنه!!

2 comments:

Anonymous said...

الهی مرده شور این کامنت دونی را ببرند که هیچ شکلی نداره

حالا من چطور به تو بفهمونم که دارم قهقهه می زنم ؟؟ ها ؟؟ ها ؟؟ ها ؟؟

خدای من .. چه داستان عشقی زیبایی
میگم تو رو خدا خودت را به این بچه نشون نده گناه داره .. نمی فهمه دل به کدام مری جین بده .. شایدم بره به پسرخاله بگه بیا که دو تا دست به نقد دارم ...

Anonymous said...

ye film chi kar karde :))