Saturday, February 9, 2008

توبه ی گرگ

وقتی شروع می کنی به داستان سرایی، مردم آزاری و در قالب نقشی فرو می ری و ادامه می دی. بی توجه می ری جلو و جلو و طرف مقابل هر چی می گه نکن! نگو.. بی خیال نمی شی و اونم یهو پا به پات فرو می ره در یک نقش دیگه... و حس می کنه ناراحت شده در حالیکه همش یه بازی بودی..
تو بازی را شروع کردی، اونم به نوع دیگه ای، بازی که فکرش را نمی کردی اونم شروع کرده و باور می کنی ناراحت شده..
حس خیلی بدیه.. اینکه ناخواسته و شوخی شوخی و مابین خنده ها کسی را ناراحت کرده باشی. حتی اگه همش یه بازی بوده باشه..

فقط موندم چرا من عبرت مند نمی شم؟ و بعد که فهمیدم ناراحت نشده، باز با پررویی بازی را ادامه دادم..
واقعن اون موقع که فکر می کردم ناراحتش کردم، همون قطره ی اشکی که قرار بود با گوشه ی چادر گل گلیم پاکش کنم، داشت می افتاد پایین! - الان با خیال راحت می تونی بگی من آدم نمی شم! حتی در توبه نامه ام ! -

خدا مرا ببخشاید انقدر سر به سر این بچه - پاراگراف دوم - می ذارم!

3 comments:

Anonymous said...

salam .
khodeto narahat nakon.
labod ye dalile darooni vasash dari.
az in mabahese falsafi gozashte, manam kheyli mardom azari doos daram.
payatam.
boro daramet, hale zandegi be hamin chizas.
RASTI DASHT YADAM MIRAFT,
MANO LINKAM KON PLZ. TANKS A LOT LADY

Anonymous said...

hanuz mashghoole motalee poste payinetam mardom azare doost dashtani esme cartoone morede alaghe mano dina rugrats hast ke farsi tarjomash kardan bache haye sheitoon !koli eshghe!

Anonymous said...

...