شرکتی که دینا یک ماهی هست، طراحی بسته بندی هاشون را انجام می ده یه شرکت تقریبن فامیلی هست. برادری که رئیس کارخونه ست، خواهری که حسابداره و شوهر خواهری که .... و خلاصه همه ی فک و فامیل با هم کار می کنن.
یکی از خواهر های رئیس کارخونه که حسابدار شرکت می باشد، یه پسر کوچولوی 3 سال و نیمه داره به اسم مانی. مانی عاشق مرد عنکبوتی هست و خودش را پیتر فرض می کنه و دنبال مری جین حقیقی..
مانی و پسر دایی اش- پارسا- مشترکن نازنین - دختر خاله ی مانی - را مری جین فرض می کردن و کشمکش داشتن سر تصاحب و جلب توجه نارنین!
از چند وقت پیش خانواده ای با خانواده ی مانی همسایه شده اند که مرد خانواده موهایی بور و چشمهای آبی داره و یه دختر کوچولو که مانی فقط وصفش را شنیده. همیشه تصور می کرده چون بابای بچه چشمهاش آبی ِ، پس بچه اش هم باید این شکلی باشه و دخترشون می تونه مری جین باشه!
چند روز پیش بابای مانی، مانی را جلوی شرکت پیاده کرد که بره پیش مامانش. آقای مانی هم جلوی همون در ورودی ایستاده بوده و داخل نمی رفته. مامانش برای اینکه بچه اش را راضی کنه بره پیشش، از دهنش پریده مانی بیا ، ما هم اینجا مری جین داریم ها !!
و آقای مانی وارد گشتن و چشمش به دینا افتاده..
Tuesday, February 19, 2008
مری جین - پیش در آمد
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
3 comments:
الهی من قربون چشمهای سبز هر دو تا برم ... مرسی از لینک .. ممنونم ..راستی .. یک وقت جلوی مانی نری بچه ام دیگه کاملا گیج میشه ..
:))
dar morede poste ghabl ham movafegh nistam ba harfet .